شیدایی
Normal
0
false
false
false
MicrosoftInternetExplorer4
/* /*]]>*/
اکنون تنها نشسته ام و در تنهایی تاریک و تنگ خویش
به حسی مبهم و تار که سال هاست با من آشنا
و در عین حال غریب است
در گیر و جدال هستم
آه ای همه ی آرزوهای عزیز و بر باد رفته ی دور و دراز من
به کدامین گناه عاشقانه بر باد رفتید
به کدامین گناه رهایم کردید در گیر و دار ملال آور
این دوران سرگردانی و شیدایی من
به کدامین نگاه این چنین عاشق و شیدا گشتید
و به کدامین احساس ترک خورده ی قلب آدمیان
سخت گشته ، عاشق گشتید
اکنون ، حال ، درحال حاضر چه معنا می دهد بی او
بی اویی که بی او هیچ و سر گردانیم
بی اویی که همگی همانند تار و پودی در خود
گره خورده و با گذشت سال ها
رنگ می بازیم و گم می شویم
گم می شویم در خودمان
در شیدایی مان
در تنهایی مان
در احساساتمان
در تمام وجود بی وجودمان
+ نوشته شده در شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ ساعت 19:51 توسط سارا برنجکار
|